پاییز 1384 - عشق وعاشقی.....
ساعت 12:48 صبح چهارشنبه 84/9/30
3.
از این زندگی چیزی نیاموختم به جز یک چیز: آموختم که چه سان دوست بدارم وبرای شما چیزی آرزو نمی کنم جزاینکه دوست داشتن را بفهمید!!! تو دنیایی که آواره مصیبت ،با دستای تو ریخته بر سر من، چرا می خوای بمونم با یه قصه ، حقیقی هستی یار و یاور من تو که بیگانه هستی با سپیدی تو که دلبستگی هامو ندیدی در این بازار داغ نا امیدی تو رو باور کنم با چه امیدی !!!!
¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 12:47 صبح چهارشنبه 84/9/30
3...
دلم گرفته...
سلا با اجازه یکی از دوستام چند تکه ازشعرهای وبلاگش رو نوشت دلم از خیلی کسا پره عزیز مهربون تو دیگه نمک رو زخم کهنه دلم نپاش دلم از خیلی کسا گرفته یار مهربون تو دیگه یه غم رو غم هات توی نگام نباش نمی دونی که چقدر دلم پره تو این روزا نمی دونم از کی و از چی گرفته نازنین هیچکس نیست که رازمو بهش بگم ،حرف بزنم توی این روزا دلم بجز صدا تو نمی خواد
هیچ وقت این همه احساس تنهایی نمی کردم . خیلی سخته یه کاری که بر خلاف میلت هست رو داری انجام میدی و اعصاب خودت هم خورده ولی حرف بقیه رو هم باید تحمل کنی اونم از چه کسایی ، اونایی که واسمون سنگ صبور بودن دیگه نمی دونم تو این دنیایی که هیچ کس فکر دیگری نیست و فقط منافع خودش رو می سنجه تکلیف من چیه؟؟؟ باید به ساز کدوم یک از اینا برقصیم که دیگری ناراحت نشه تازه مگه خودم کم غم دارم که غصه ناراحت شدن دیگران رو هم بخورم به خدا دیگه به غصه های خودم نمیرسم . ولی دیگه حالا فقط اینکه همیشه لبخند رو روی لباش ببینم کافیه به همین قانعم که ببینمش با یه لبخند .
قلبم برای کسی می تپد که دوست داشتن را به من آموخت دلم شور کسی را می زند که بی قراری را تنها برای دیدار او داشتم دلم تنگ کسی می شود که عشق را با او آغاز کردم دلم برای چشمان سیاهی تنگ است که زندگی را به من آموخت و اما اکنون که او دوست داشتنم را باور نمی کند برای که بی قراری کنم چشم انتظار چه کسی باشم شوق دیدار چه کسی آرامشم دهد؟؟؟ کسی که آرامشم را از من گرفت؟؟؟؟؟ دوست دارم.... لعنت به این دل که هیچ گاه نمی تواند حرفهای نگفته اش را جاری سازد حرفهایی که.... نه ، بگذار اولین بار حرفهای نگفته ام را برای کسی بگویم که دیگر برایم رویا شده کسی که با او بودن برایم جز ء محالات و غیر ممکن شده . بگذار حرفهایم مثل همیشه ناتمام بماند ....
نازنین دلت میاد اینجوری تنها بمونم حالا که دلم پره بخاطرم بیا بمون
گریه هایم بی صداست عشق من بی انتهاست رد پای اشکهایم را بگیر تا بدانی خانه ی عاشق کجاست ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 12:46 صبح چهارشنبه 84/9/30
3...
خداوندا... تو مسئولی خداوندا مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی.. کدامین دست جز دست تو غم ریزد به کام من چرا شد قرعهء محنت بنام من که حتی نیمه شبها اشک غم ریزم بپای تو به امید صفای تو ... به امید دوای تو ...نی می زنم که عشق به صحرا بیاورم شعری درست مثل تو زیبا بیاورم نی می زنم که با دل من آشنا شوی تقصیری از تباهی خود را بیاورم من سر به زیر عشق توام فرصتی بده شاید سری به عشق تو بالا بیاورم
این چند روز حوصله نداشتم وبمو آپدیت کنم بعدم اصلا سایت ها باز نمی شد درناحیه ای از برره خطای تلفن ها اشکال پیدا کرده و سرعت اینترنت پایین اومده این شعر پایین رو در وبلاگ یکی از دوستان دیدم و دیدم مثل حرفای دل منه واسه همین نوشتمش :
اگه بگم که قول می دم تا همیشه باهات باشم اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه ی هر نفسم تنها تویی اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم اگه بگم زندگیمو بذر بهارت می کنم اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی اگه بگم بال منی لحظه ی پرواز منی میشی برام خاطره ی قشنگ لحظه ی وصال؟ میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال؟ میشی برام ماه شبای بی سحر؟ میشی برام ستاره ی راه سفر؟ ولی بدون هرجا باشی یا نباشی مال منی بدون اگه برای من هم نباشی عشق منی برای سعادت شبا شعرامو من داد می زنم برای خوشبختی تو خدا رو فریاد می زنم گفتم این و بنویسم که دوست دارم عزیزم بیشتر از تو می دونم من که تو اینو نمی دونی.... این روزا اگه بخواین مواظب خودتون باشین باید مراقب احساستون باشید . ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 11:36 عصر سه شنبه 84/9/29
3....
من از خدایه گل خواستم اون به من یه باغ داد ، ازش یه درخت خواستم اون به من یه جنگل داد ، ازش یه دوست خوب خواستم تو رو به هم داد ! تازه انگار داره باورم میشه من و تو سایه و نوریم تازه انگار داره باورم میشه با هم و از هم چه دوریم بین ما پنجره ای باز نمیشه بین ما قصه ای آغاز نمیشه بین ما همیشه یک دیواره تازه فهمیدم حقیقت داره ¤ نویسنده: صحراییان
![]()
![]() ساعت 11:25 عصر سه شنبه 84/9/29
3...
تقدیم به تک ستاره قلبم
خواهم که قلب گرمت آماج غم نگردد باغ دلت الهی دشت ستم نگردد اشک ندامت ای جان از چشم تو نبارد دریای آرزویت مرداب غم نگردد بر چهره ات نبینم گردی زنامرادی از شادی و سرورت ای کاش کم نگردد جام دلت همیشه لبریز شهد بادا در ساغرت عزیزم صهبای غم نگردد ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 12:7 صبح پنج شنبه 84/9/24
3..
یه عمر عاشقونه برای تو میخونم دیوونه وار میخوامت فقط اینو می دونم تنگ غروب میشینم خدا خدا میکنم اسمتو نازنینم همش صدا میکنم ناز ناز ناز ناز نازتو بنازم اهای دختر خوشکل به تو می نازم چی باید صدات کنم تو که از بهترینی دوست دارم نگات کنم چونکه خوشکل ترینی آره تو بهترینی آره خوشکل ترینی ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 12:5 صبح پنج شنبه 84/9/24
3..
مرهم
بین این همه غریبه تو به آشنا میمونی
حرفای تلخی که دارم من نگفته تو میدونی
من پر از حرفای تازه عاشق گفتن و گفتن
تو با درد من غریبه اما تشنه شنفتن
واسه این تن برهنه ناز دست تو لباس
حس گرم با تو بودن مثل رویا ناشناس
گرمیه دست نوازشگر تو مرهم زخمای کهنه منه
تپش چشمه خون تو رگ من تشنه همیشه با تو بودن ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 1:44 صبح چهارشنبه 84/9/23
3...
قدمی بی تردید...
قدمی بی تردید
انعکاس اندوه
در نم خیره ی چشمِ به افق دوخته ام می گوید:
آن چه ما لحظه به لحظه پی آن می گشتیم
و چه کم یافته ایم
تنها ، قدمی بی وحشت ،
بی تردید برداشتن است ،
روی شن های نوازشگر داغ یک عشق ¤
![]() ¤ نویسنده: صحراییان
![]() ساعت 1:43 صبح چهارشنبه 84/9/23
3..
بدان :
تو در رگهای خاطراتم جاری هستی حتی اگر در میان بازوانم نباشی حتی اگر هیچ شبی دگر بار تار گیسویت در تار گیتارم نپیچد. دلم گرفته ¤ نویسنده: صحراییان
![]() |
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: دوستان من :: :: خبرنامه وبلاگ ::
:: آرشیو :: :: موسیقی ::
|