http://www.sina.be">

Online visitors

ازاد - عشق وعاشقی.....

ازاد - عشق وعاشقی.....


ساعت 4:23 عصر پنج شنبه 84/9/3

 

 

  

 

 خواب دیدم دوباره کودکیم را ....

 نمیدانم ... شاید هم جایی بین خواب و بیداری

 سر کلاس های درس حاضر بودم ...

 معلم را می دیدم که می گفت بزرگترین دروغتان را انشاء کنید

 و من خنده کنان نوشتم عاشق شده ام .

 چهره ی معلم را هنگام خواندن به خاطر می آورم ،

 با ابروهایی درهم و صدایی نخراشیده

 جلوی آن همه آدم که هیچکدامشان را نمی شناختم ، فریاد می زد :

 بگو ببینم می دانی عشق چیست ؟

 و من با بغضی در گلو تنها صورت معلم را نگاه می کردم که فکر می کرد همه چیز را می داند

 و چون زن دارد و شاید هم چند بچه ، پس حتما عاشق است .

 ناخوداگاه پوزخندی زدم .

 معلم خشمگین مرا بیرون کرد

 و آقای ناظم با ترکه ای در دست مثل همیشه بیرون منتظر ٍ شکار

 تا تمام خشم خود را بر دستان نحیفم به یادگار گذارد .

 مزه ٍ دردش زیر زبانم است ...

 مثل درد عشق می ماند … سوزان و مسخ کننده .

 می خواستم گریه کنم ، به خیال تسکین ،

 اما یاد معلم تاریخ افتادم که می گفت هیچ کدام از مردان تاریخ گریه نکرده اند .

 نمی دانم ...

 نمی دانم این چه حسی ست پر از هیچ !

 مثل تمام کلاس های ادبیات ...  

 و معلم آن که تنها از ادبیات سبیل های اخوان را می شناسد .

 سکو تی می کنم به اندازه ی خواندن فاتحه ای برای اخوان و تمامِ تمام شدنی ها ...

 ... من چه می گویم !

 همیشه همینطور است ،

 همیشه از موضوع اصلی پرت می شوم .

 به کجا ؟ خدا می داند.

 نه ... ! معلم جغرافی هم می داند ،

 همیشه از دره ای صحبت می کرد ، گمانم در حوالی بیستون بود ،

 شاید همانجا پرت می شوم .

 دیشب توی خواب دیدم فرهاد هم به همان دره پرت شده .

 او هم به گمانم عاشق نبوده ست  .  مثل من .

 هیچ کس در این دنیا عاشق دیگری نمی شود .

 این جا نمی شود به کسی نزدیک شد .

 آدم ها از دور دوست داشتنی ترند .

 حتی آدم هایی که اونقدر تنهان  که به خدا فکر می کنن ...

 ..............

 صبح می شود و زندگی آغاز

 از خواب بیدار می شوم

 خواب هایم هیچگاه دروغ نبوده اند ،

 لااقل راست تر از این زندگی اند .

 دیگر اکنون نه کودکی ام را می خواهم  و نه چند سال بعدش را .

 چه فرقی می کند ،  دنیا که عوض نمی شود .

 می روم گوشه ای و بی هیچ احساسی نگاه می کنم بر قلب های تیر خورده

 و خیال می کنم معلم به خاطر انشایم مرا از دنیا بیرون کرده ...

 


¤ نویسنده: صحراییان

نوشته های دیگران ( )

خانه
وررود به مدیریت
پست الکترونیک
مشخصات من
 RSS 

:: بازدید امروز ::
10

:: کل بازدیدها ::
27417

:: لینک به وبلاگ ::

ازاد - عشق وعاشقی.....

:: موضوعات وبلاگ ::

:: اوقات شرعی ::

:: دوستان من ::


سینا
علی
مصطفی
علی

:: خبرنامه وبلاگ ::

 

:: آرشیو ::

زمستان 1384
پاییز 1384

:: موسیقی ::