... - عشق وعاشقی.....
ساعت 12:15 عصر شنبه 84/9/19
3...
یک روز می فهمی ولی بسیار دیر است
دیگر برای بودنت احساس پیر است
آن پیکر وحشی تر از طوفان و دریا
در چنگهای اضطراب شب ،اسیر است
یک روز زانو در بغل می گیری و ،اشک
می خواهی از چشمی که دیگر چون کویر است
بیگانه خواهی بود با گلهای این باغ
قلبت به تبعید از محبت ناگزیر است
در چشم ابلیسی که ما خوار می خواست
پرپر زدن هایت قشنگ و بی نظیر است
من نیستم بر سنگ قبرم می نویسی
فهمیده ام کولی،هزار افسوس دیر است...
با ز هم غم .... باز هم احساس دلتنگی های که آدم را از زندگی سیر می کند ...سخت است ولی....
¤ نویسنده: صحراییان
![]() |
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: دوستان من :: :: خبرنامه وبلاگ ::
:: آرشیو :: :: موسیقی ::
|