......... - عشق وعاشقی.....
ساعت 12:2 عصر دوشنبه 84/9/14 زمانه غریبی ست و بیشتر از آن عجیب روح در حال فنا شدن است و جسم حرف اول را می زند امروز کودکی را دیدم که روحش بزرگتر از جسمش بود و دیروز مردی را دیدم که .... خسته ام ، گاهی از خودم هم خسته می شوم ! گاهی به وضوح می بینم و احساس می کنم که روحم زیر پاهای جسمم در حال هلاک شدن است چشمان معصومش را می بینم و صدای خسته اش که به زمزمه ای بیشتر شبیه است را می شنوم حقیقت تلخی ست ولی مدتی ست که فقط شده ام جسم ، یک جسم متحرک ... از روحم خبری نیست ! هر چقدر که در جستجویش بودم نیافتمش حال خوشی ندارم ، هنوز هم نمی دانم تقصیر از من است یا ازجبر زمانه و یا ... ¤ نویسنده: صحراییان
![]() |
خانه
:: بازدید امروز ::
:: کل بازدیدها ::
:: لینک به وبلاگ ::
:: موضوعات وبلاگ ::
:: اوقات شرعی ::
:: دوستان من :: :: خبرنامه وبلاگ ::
:: آرشیو :: :: موسیقی ::
|